غزلی از یوسف برای خدای ناصره

 

سلام شاید دیر کردم .... اما بعد از جشن شبهای شهریور حق بدهید که فکرم مشغول باشد... باید فکری برای تخصیص جایزه به مشکلات روزمره میکردم... اما حالا می توانم باخیال راحت برای شما بنویسم ( شاید هم برای خودم )

 

غزلی از یوسف برای خدای ناصره

 

یوسف نبوده ام که خریداری ام کنید

زندان شوید و بعد نگهداری ام کنید

در جشنها و قصر عزیزان چه کرده ام؟!

باید دچار بی کسی و خواری ام کنید!

تعبیر خواب مسئله کهنه ای شده است

حالا جواب عالم بیداری ام کنید

دریا شدن چه فایده دارد درون چاه

خوب است اگر به خون خودم جاری ام کنید!

خون دروغ پیرهنم را سیاه کرد

اینبار صادقانه عزاداری ام کنید

من به برادرانم امیدی نداشتم

ای گرگها .......... مگر که شما یاری ام کنید!!!