پل شکسته

 

با فروتنی واحترام به محمد حسین پور معصومی

شهر بودو

میم نداشت صفحات خاکی اش

شبها پشت پنجره آه میگذاشتیم که بتابد

شهر بودو

یکی که نوشته بود از آنسوی پل

یک کتاب که هیچ فصلی نمیخورد

اما از (مرد) ؛ تنها (رد) ی به جا مانده بود

قهرمانان در اوراق زرد

کوچه به کوچه خوراک موش شدند

چقدر مسافر رفت و برنگشت

اما میم از سرانگشتت افتاد روی مه پنجره

ماه چشم باز کرد

روی زمین ریخت پاییز

و تمام شهر در خطوط نانوشته سُر خورد

به سمت پلی که باید میشکست

پایین پل نوشته بود

امضا : میم نقطه پاییز