من که آدم پر حرفی نیستم فقط تنم به تن دوستان خورده.... اما این دو را بی مقدمه نتوانستم بگذارم: یکی برای تو ... دوکی برای دیگری
اول برای تو:
یک داستان تازه از شعر | |
جایی از داستان تو گیرم شهری که این همه خیابان دارد فصلی که باید ... پاییز روی زمین بیافتد کنار خیابانی هی پیادرو هستم که معلوم نیست اصلن نیست باید رفتن را از باد بردارم شاید به برگه های بعدی برسم شاید من.... که با د د د د د بی که از این همه برگ باشم بی که من روی زمین بیافتم بی که این سطر ها معجزه کنند اصلا تقویم را باز کن شاید باد بیاید تا داستان فصل دیگری بخورد....
دوم برای ی. رویایی: میم که از لب ریخت سلا.... در انتها جا ماند...م مثل میم جیم شدم بیا برای نحو ... حرف تازه ای بیاور... لا اقل به صرف شعر و لب |
سلام آقای ابراهیمی
کارای شما رو خوندم (روزنامه ای در غزل ) واقعا عالی بود (هم قوی و هم پر احساس ) بهتون تبریک میگم.
ولی نمی دونمچرا با این شعر آخرتون ـ با اینکه خودم شعر آزاد سپید و مدرن کار میکنم ـ نتونستم ارتباط برقرار کنم.
..
خوشحال می شم شما هم به من سری بزنی و نظر بدی
سلام.امیدوارم حالتون خوب باشه...
از اینکه دیروز(یکشنبه ۴شهریور)کلاس نیومدید متاسفمو امیدوارم حالتون خوب باشه.
(لطفا جلسه بعدی غیبت نکنید)
از اینکه این جلسه یعنی دیروز ۱۱ شهریور غیبت کردم متاسفم. جلسه بعدی منتظرتون میمونم.